ساب

ساخت وبلاگ
سومین سالی است که نمایشگاه کتاب مجازی برقرار است. امسال نمی‌خواستم اصلا کتاب بخرم. نه این که غم کتابفروش‌ها را بخورم و این حرف‌ها. هم بحث بی‌پولی بود و هم تجربه‌ی خرید از نمایشگاه‌های سال‌های پیش. سایت‌های فروش کتاب مثل سی‌بوک و شهر کتاب آنلاین و آدینه‌بوک و... دو حالت ارسال کتاب دارند. یک حالت پیک خودشان است و یک حالت هم پست. تجربه‌ی من از سایت‌های خرید کتاب معمولا مثبت بوده و پیک‌های این فروشگاه‌های مجازی هم مسئولیت‌پذیر بوده‌اند و هم دقیق. اما خرید از نمایشگاه مجازی کتاب تهران یعنی دست به دامان شرکت پست شدن. گویا ناشرها برای ارسال از طریق شرکت پست تخفیف دارند و برای‌شان ارزان درمی‌آید. همه بسته‌ها را از طریق پست می‌فرستند و اگر یک پستچی مزخرف مثل محمدحسین ملک به گیرت بیفتد دیگر از هر چه خرید از نمایشگاه کتاب مجازی تهران است سیر می‌شوی.  نمی‌خواستم اصلا کتاب بخرم. ۳۰۰ هزار تومان بن کتاب مفت به دستم رسید که فقط توی ایام نمایشگاه اعتبار داشت و حیفم آمد که ۳۰۰ هزار تومان سوخت شود. یاد سال‌های قبل افتاده بودم که این پستچی محله‌ی ستارخان دهنم را سرویس کرد. آن سال اول، ۷-۸ تا از کتاب‌هایی که خریدم هیچ وقت به دستم نرسید. گم و گور شد. ناشر فرستاده بود. کد رهگیری داشتم. اما کتاب‌ها توی اداره‌ی پست شهرک غرب گم و گور شده بودند. شکایت کرده بودم که کتاب به دستم نرسیده است. من را حواله داده بودند به واحد بیمه‌ی مرسولات پستی. برای بیمه هم باید دو سه بار شهرک غرب و بعد اداره پست مرکزی می‌رفتم و حساب کرده بودم که هزینه‌ی رفت‌وآمدهایم بیش از هزینه‌ی کتاب‌ها می‌شود. عطایش را به لقایش بخشیده بودم. آن اول‌ها این محمدحسین ملک را نمی‌شناختم. بعدها فهمیدم که با چه پستچی عجیبی روبه‌رو هستم... ساب...
ما را در سایت ساب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9sepehrdadb بازدید : 109 تاريخ : چهارشنبه 1 تير 1401 ساعت: 3:38

خبرش لابه‌لای اخبار گران شدن مایحتاج اولیه‌ی زیست و گران شدن دلار و فرو ریختن متروپل و... گم شد. البته این حوادث هم اگر نمی‌بودند به نظرم باز هم خبرش زیاد برجسته نمی‌شد. خبر از جنس آینده بود. وقتی مشکلات و بحران‌ها روزهای آینده که چه عرض کنم، ساعات آینده را مبهم کرده است نمی‌شود انتظار داشت که همچه خبری توجه برانگیزد. اما برای من خبری دهشتناک بود. شاید چون این روزها کتاب «مقاومت در برابر خصوصی‌سازی و تلاش برای نجات مدارس دولتی: تجربه‌ی آمریکا» را خواندم به این خبر حساس شدم. آمریکایی که مهد سرمایه‌داری و لیبرالیسم و نئولیبرالیسم و هر چیز مربوط به انسان گرگ انسان است در مورد این یک فقره کوتاه آمد. اما این حضرات...خبر این است که معاون وزیر آموزش و پرورش در ۱ خرداد امسال اعلام کرده که برای ثبت‌نام کودکان در مدارس غیردولتی در تدارک وام ۳۰ میلیون تومانی قرض‌الحسنه هستیم.به نظرم میلتون فریدمن با شنیدن این خبر از زبان معاون یکی از ایدئولوژیک‌ترین وزارتخانه‌های جمهوری‌ اسلامی ایران روان‌شاد شد. چرا؟ ایده‌ی خصوصی شدن مدارس در آمریکا از سال ۱۹۸۰ جدی شد. از آن سالی که رونالد ریگان رئیس‌جمهور شد، میلتون فریدمن فرصت آن را یافت که به عنوان مشاور و رفیق ریگان ایده‌ی بن‌های آموزشی را مطرح کند. از نظر فریدمن، مدرسه‌های دولتی معنا نداشتند و آموزش و پرورش هم باید بازار می‌شد. تنها اقدام دولت هم این باید می‌بود که برای کمک به خانواده‌ها بن‌های آموزشی توزیع کند. بن آموزشی هم دقیقا یعنی همین وام ۳۰ میلیون تومانی‌ای که معاون وزیر آموزش و پرورش ایده‌اش را زده است. روند خصوصی‌سازی مدارس در آمریکا تاریخی تقریبا ۴۰ ساله دارد. از زمان رونالد ریگان ایده‌اش را زدند و در سال ۲۰۰۱ جورج بوش آن را اجرایی کرد ساب...
ما را در سایت ساب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9sepehrdadb بازدید : 123 تاريخ : چهارشنبه 1 تير 1401 ساعت: 3:38

تنگم گرفته است. آخرین سربالایی را که می‌کشم بالا سرعتم را کم می‌کنم. این‌جا یکهو سرازیری‌ها شروع می‌شوند و همه‌ی ماشین‌ها سرعت می‌گیرند. حالا که جاده خلوت است هیچ کدام از ماشین‌ها در پی خالی کردن عقده‌ی سربالایی‌ها نیستند. آرام آمده‌اند و آرام دنده‌ها را سبک می‌کنند و به حداکثر سرعت‌های دلخواه‌شان می‌رسند و می‌روند. روزهای شلوغ توی این سرپایینی‌ها همه زورشان زیاد می‌شوند و می‌خواهند از سر و کول هم بالا بروند. می‌اندازم توی شانه‌ی خاکی جاده و ماشین را می‌ایستانم. کسی نیست. با این حال محض محکم‌کاری ماشین را قفل می‌کنم از تپه‌ی کنار جاده می‌کشم بالا. پشتش می‌ایستم و به دور و بر نگاه می‌کنم. تک و توک ماشین‌هایی که رد می‌شوند قابل دیدن نیستند. نه از سمت مخالف و نه از سمت موافق. وقتی من آن‌ها را نمی‌بینم آن‌ها هم من را نمی‌بینند. پس می‌توانم با خیال راحت خودم را خالی کنم.  صبح خیلی زود زدم بیرون. مثل دفعه‌های پیش وقتی گردنه‌ها را کشیدم بالا آفتاب طلوع کرد. دفعه‌های پیش‌تر که آفتاب دیرتر طلوع می‌کرد من هم دیرتر حرکت می‌کردم. حالا که آفتاب زودتر طلوع می‌کند من هم زودتر زده‌ام بیرون. به همه می‌گویم حوصله‌ی  گرمای روز را ندارم. راستش را نمی‌گویم البته. وگرنه کولر و این حرف‌ها هست. کمی‌اش به خاطر خلوتی است. به این خاطر که در این ساعت‌های صبح به جز خودم و چند تا نیسان آبی و احتمالا چند تا ماشین ‌آرام، دیوانه‌ی دیگری در جاده نیست. آخر شب حرکت کردن را دوست ندارم. وحشی‌هایی هستند که آخر شب جاده برای‌شان عرصه‌ی قدرت‌نمایی است. دم‌دمه‌های صبح آن‌ها نیستند معمولا. خودم هستم و تنهایی خودم و جاده‌های سربالا سرپایینی که پیچ و تاب می‌خورند تا من را به شاهراه برسانند و شاهراه اول صبح هم ساب...
ما را در سایت ساب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9sepehrdadb بازدید : 107 تاريخ : چهارشنبه 1 تير 1401 ساعت: 3:38